من یک دخترم.. .
بــــــــدان . .
\"حــــــوای\" کسی نـــــمی شــوم که به \"هــــــوای\" دیگری برود ...
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد .. .
روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفته .. .
... ارزان نمی فروشمش...
دستــــــهایم بــالیـــن کـــودک فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد .. .
بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش .. .
پـــاییــــــز است ...
باران بی وقفه این روزها هوای عاشقی به سرم می اندازد .. .
لبـــــریــــزم از مهـــــر ....... اما استــــــــوار ......
ســـــودای دلـــم قسمت هر بی ســر و پـــــا نیست .... .
عشق \"حـــوای\" ایرانی با شکــــوه است و بــــــــزرگ ....
\"آدمی\" را برای همراهی برمی گزیند ، شریــف ، لایــق ، فروتـــــن و
عــــــــــــــــــــــــاشــــــــــــــــــــــــــق .......!!!!
خیال بوسه ای که اینجا
جا گذاشتی اش ،
بر لبانم سنگینی می کند …
به خاک می افتم در مقابلت
فکر می کنی چیز دیگری هم
برای باختن دارم هنوز ؟
ای دل بی ارزش..!
لامصب................
یاد بگیر!
اگه کسی
بهت گفت دوسِتـــــــ دارم
لزوما
به این معنی نیست که کَسِ دیگه ای رو دوست نداره…!
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده
یک رفیقِ شش دانگ
یک آرامِ دل ،
کسی کِ امتحانش را در رفاقت پس داده
و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد
رفیقی کِ
من نگویم و او بشنود...
بخندم و حجــم بغضم را در خنده ام ببیند...
رفیقی کِ بگویمش برو ، اما بماند
کِ نرود ،
وقتی ماندنش آرامم می کند
نیســت...
دلم گرفته ایـن روزها ....!!
تنهاییم را با خیالت پرمی کنم .
نیستی که ببینی چه روزهای تلخیست بدون تو .
حتی عکسهایت هم دیگربامن غریبی میکنند
نمی دانم چه بگویم که دیگرحرفی برای گفتن درذهن خالیم نمانده
شبیه خانه ای شدم که صاحبخانه اش را ازدست داده
گردوخاک گرفته وسوت وکور.کاش بودی ای کاش بودی ای کاش..
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده
میان ماندن و نماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من به باران بی امان بگو
دل اگر دل باشد، آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد.
گریه کردم، گریه هم این بار آرامـــم نکـــرد
دارو خوردم، دارو مُرفین دار آرامـــم نکـــــرد
با خیالــت راه رفتـــم در اتاق خالــــی ام
عکـــــس های مانده بر دیـــوار آرامم نکــــــــرد
شعر خواندم، شعر گفتم -صد غزل، صد مثنوی
عشق و شعر و دفتر و خودکارم آرامم نکرد
خواستـــم یک بار دیگر دل ببندم، شاید او
دل سپـــــردن از سرِ اجبار آرامم نکــــــرد
خسته بودم، چشم هایم نای خوابیدن نداشت
فــــکرهای تا ســـــحر بیدار آرامـــم نکـــــرد
خسته بودم از خودم، از زندگی، از شعرهایم
خسته بودم،چای با قهوه آرامم نکـــــرد
عاقبت دل کندم از دل بستن و چیزی به جز
سر ســــپردن به طناب دار آرامم نکـــــرد
تعداد صفحات : 6