من مانده ام با بُغضي که دارد خفه ام مي کند ... ،
بُغضي که نه اشک مي شود نه واژه ... ،
مسلمانان ...
زنده به گوري همين است ...
من مانده ام با بُغضي که دارد خفه ام مي کند ... ،
بُغضي که نه اشک مي شود نه واژه ... ،
مسلمانان ...
زنده به گوري همين است ...
مي نويسم ....
باز مي نويسم....
نخوان! حرفهايم تکراريست....
نشنوو !!! همان آدم ديروز هستم...
نبين !!! همان آدم ديروز هستم...
فقط برو....
برو ولي حس کن و لمس کن....
" عشق پاکي را که به آتش کشيدي"
اين روزها بغض هايي که از دلم مي آيند را با خنده از لبانم بيرون ميکنم تا مبادا اشک چشمانم شوند...
شايد از سوي چشمانم کم نشود...
ولي ميدانم روزي اين خنده هاي بي امان مرا *ديوانه* خواهد کرد
آه عزيز دلم...اين سرفه ها مرا خواهند کشت...
اما من همچنان روزي دو پاکت به تو فکر مي کنم !
حالا که تا اینجا آمدم،حالا که چیزی تا رسیدن به تو نمونده
خدا تازه یادش افتاده که ما قسمت هم.....نیستــــیم.!!!
خدا جون میشه یواشکی بهم بگی اونی ازش بی خبرم چه حالی داره....؟!
نالیدن از این فاصله ها کارِ قلم نیست
در خانه ی ما جز غم دوریِ تو غم نیست
افسانه نگو! چگونه دست از تو کِشم من؟
من عاشق چشمان تو ام! دستِ خودم نیست!!
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
گـفـت : بـگـو ضـمـايـر را
گـفـتـم : مــَن مـَن مـَن مــَن مَــن مــَن
گـفـت:فــقـط مــن ؟
گـفـتـم: بـقـيـه رفـتـه انـــد . . .
بي تو اما عشق بي معناست ، مي داني؟
دستهايم تا ابد تنهاست ، مي داني؟
آسمانت را مگير از من ، که بعد از تو
زيستن يک لحظه هم ، بي جاست ، مي داني؟
کل اسم هاي تو موبايلم رو به اسم تو تغيير دادم
حالا هرروز بهم زنگ ميزني
يکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغيير صداهم ميدي
من که ميدونم تو هم دلت تنگ منه . . .
تعداد صفحات : 6